زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

دختر گلم داره 2 ساله میشه

اول از همه سلام زینب جونم امروز که بیست و هشتمین روز از ماه آذر سال نود و یک دیگه چند روز بیشتر تا تولد دو سالگیت باقی نمونده ، از تولد یکسالگیت تا الان خدا رو شکر پیشرفت هات فوق العاده بوده عزیزم . انشاالله امسال هم بعد از ماه عزای اهل بیت و تو ماه ربیع تولدت رو جشن میگیرم . توی این چند وقتی که گذشت خیلی کارهای مختلفی پیش اومد دهه سوم ماه محرم خونه مامانی (مامان بابا) روضه خانم ها بود و شما هر روز همراه مامان ظهر میرفتید خونه مامانی و مشغول روضه بودی حتی یک شب هم بخاطر راحتی شما خونه مامانی اینها موندیم و شما کلی کیف کردی . مامانی برات قصه خاله سوسکه گفت و تو ...
28 آذر 1391

روز و شب های سخت زینب

دختر نازنینم اول سلام چند روزی هست که میخوام برات بنویسم اما وقت فراغت درستی نداشتم تا بتونم درست با خیال راحت برات یادگاری بنویسم عزیز دخترم. از اول محرم که مشغول عزاداری خونه مامان جون اینها بودی و سرت گرم بود و این یکی از خوبیهای شروع وابستگیت بود چون تقریبا حواست پرت میشد و خیلی سراغ شیر خوردن نمیگرفتی اما از شب اول که قرار بود مثل خانم ها بخوابی و دیگه ماجرای اصلی آغاز شد . الهی بمیرم اصلا بلد نبودی بخوابی و کلا برنامه ای برای خواب نداشتی و تا حدود ٣٠/٣ انقدر بازی کردی و هربار که اسم خواب می اومد گریه میکردی که نخوابیم و بازی کنیم و مامان بنده خدا مجبور بود پا به پای تو بیدار ب...
13 آذر 1391
1